• وبلاگ : ابرك قله نشين
  • يادداشت : پسرك 176 سانتي متري ، قسمت دوم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 29 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    وايييي چه جالب بلاخره وا شد مي گم داستانت سريال شده آخرشو بگو ببينيم چي ميشه بلاخره پسره عاقبت بعه خير ميشه يانه؟؟؟؟مي گم وبت واقعا جالبه.....منتظر بقيه اش هستم

    سلام .. اشكالي نداره حسين آقا .. پيش مياد ديگه .. موفق باشي .. يا علي

    + نازنين يار 

    يه سلام با يه دنيا آرزوي موفقيت براي شما دوسته گرامي..بنده دوسته نينا(سكوت از كوي وفا)هستم..نينا فردا از سرزمين عشق برميگرده و يه عالمه زيبايي و لطافت با خودش به همراه مي ياره...اومدم دعوتتون كنم كه توي جشن استقبالش شركت كنين و من رو توي اين استقبال حتي شده با يك جمله همراهي كنين...منتظر حضور گرمتون هستم...متشكرم..يا عليhttp://kooyevafa.parsiblog.com

    سلام اقاي بدجنس كه نيومدي ياهو...پاشو بيا كه خانوم معلم اپه!
    سلام نميدونم چرا خيلي وقت بود اينجا سر نزده بودم! زندگيه ديگه ... بگذريم. اميدوارم اوضاع و احوال همه و شما روبه راه باشه.داستانت هم جالبه ادامه ش بده ...
    سلام من آپ هستم منتظر رد پاي عاشقونت هستم باي تا هاي

    مرا مي شناسيد

    مرا با تمام دلم مي شناسيد

    دلي که باور نداريد

    دلي راکه حتي زمستان پيشين

    به جرم شکفتن غريبانه تبعيد کرديد

    به آنسوي شکستن

    ومن گريه کردم

    نه بر خود که بر غربت عـــــــشــــــــــــــق

    مرا مي شناسيد

    هوايي ترين عشق اين حوالي مـــنـــــم

    مرا مي شناسيد

    ملايم تر از روح آيينه ام

    شکايتي ندارم ولي

    الـــــــهـــــــــــي شقايق شويد.

    من دلم مي خواهد خانه اي داشته باشم پر دوست

    كنج هر ديوارش دوستانم بنشينند آرام ،

    گل بگو گل بشنو

    هر كسي مي خواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد

    شرط وارد گشتن ، شستشوي دلهاست

    شرط آن داشتن يك دل بي رنگ و رياست

    بر درش برگ گلي مي كوبم ،

    و به يادش با قلم سبز بهار مي نويسم اي يار ،

    خانه دوستي ما اينجاست

    تا نگويد كه سهراب ديگر...

    خانه دوست كجاست؟؟

    زندگي يعني: دوست داشتن و تقسيم کردن آن انديشيدن و آرزو کردن درک رنج و شادي در جستجوي صلح بودن کشف واقعيات زندگي مورد قبول واقع شدن و قبول کردن ديگران نگرش واقع بينانه به زندگي عذر خواهي و اعتماد کردن به ديگران

    سلام بر شما عارف عزيز . بهتون براي بودن در فشم حسابي حسوديم شد(بخدا مرديم از اين هواي دم كرده تهران ) . راستي حيف شد كه ادامه نداديد درستون رو . البته شايد حالا ديگه عاقلتر شده باشيد و بخواهيد هر طور شده وارد اون دانشگاه (بهشتي) بيد . شايد هم شده باشيد (ما كه هنوز تا به انتهاي قصه نرسيديم ) . راستي حاصل دلتنگي هم ميتونه نوشته اي به اين زيبائي بشه. ولي اميدوارم همچوقت دلتون نگيره و هميشه شادباشيد
    اي كوفت!!.. تا ماجرا به جاهاي حساسش ميرسه ايشون تمومش ميكنه!!!... من ميدونم ديگه تا تو اين داستان رو تموم كني من صد بار دق كردم!!!!!..ولي با حاله ها!!!
    + behzad_kh16 

    سلام حسين جان

    نمي دونم چرا نخوندي و نمي خوام هم بدونم ولي اينو مي دونم كه تو يه روزي خيلي مهم مي شي قلمت بيانت انقدر زيباست كه وقتي قصه هات و غصه هاتو شيريني هاي زندگي خودت رو بيان مي كني منكه فكر مي كنم زندگي رو لمس مي كنم واقعا بايد به پدر مادرت تبريك گفت با اين پسر گل و شيرين بيان آرزو مي كنم هميشه موفق باشي

     <      1   2