به نام بخشنده بزرگ

داور بر حق

به نام خداوند ایثار و انصاف

سلام

سلامی به رنگ تمام رنگهای دنیا ، منشوری از خط سیاه تا سراب سفید .

راستی ! لیاقت شما چه رنگیه ؟ تا حالا بهش فکر کردین ؟

ماه مبارک رمضانم اومد ؛ نماز و روزتون قبول باشه

بعد از حدود 2 ماه اومدم که بنویسم ، نوشتن که چه عرض کنم ! بگم ؛ ولی حیف که نمیشه همه چیز رو گفت

ولی ب این حال چند تا مسئله رو می گن

اولیش اینکه این مدت که من نبودم دلیلشو خیلی از دوستان می دونن ، زیادیه مشغله .

دوم اینکه قراره بازم برم و دیر به دیر بیام که اینم باز خیلی از بچه ها می دونن ، باید برم سربازی .

سوم اینکه معذرت می خوام از دوستانی که زحمت کشیدن و اومدن و به وبلاگم سر زدن و من نتونستم برم پیششون .

دو تا نکته ی مهم مونده که باید بگم

اولیش اینکه من یه تصمیم گرفتم . اونم اینکه دیگه نمی خوام به هر وبلاگی سر بزنم . می دونین چرا ؟ چون فکر می کنم بعضی از دوستای وبلاگ نویس فقط در صورتی دیگرانو دوست می دونن که بیان تو وبلاگشون و کامنت بذارن ، اگه نری تو وبلاگشون به هر دلیلی ، اونا هم نمیان . مطلب قبلی رو که نوشتم به هیچ کدوم از دوستان خبر ندادم ! این دوستایی که اومدن خودشون اومدن ، بدون اینکه من براشون توی مسنجر ، وبلاگ یا جای دیگه ای پیغام بذارم . اینها دوستایی هستن که موندنین . بعضی ها رو هم می دونم که واقعا نتونستن بیان . پیش اینا می رم ، چون ارززشو دارن . البته نمی گم که بقیه برام بی ارزشن . نه ! منظورم اینه که این دوستان منو لایق می دونن .

پس از این به بعد وقتی وبلاگمو بروز کردم به کسی خبر نمی دم ، بجز همین مطلبی که الان دارم می نویسم . اونم واسه اینکه اطلاع داده باشم .هر کسی دوست داره بیاد ، قدمش بالای سر ، هر کسی هم ه نیومد یادش اینجا هست . لینک ها هم همه سر جاشون هستن ، بدون هیچ ترتیب و اولیتی .

موضوع بعدی که می خوام بگم درباره ی یکی از دوستاست که نمی دونم میشناسمش یا نه ! چون به اسم ناشناس میاد و پیام می ذاره . ایشون چند بار برام کامنت گذاشتن که همشون خصوصی بود . اما آخرین پیامشو تو عمومی گذاشت . این دوست خوب ، حرفای جالبی زده که قابل تامل هستش . آخرین کامنتو رک و پوست کنده نوشته ! خودش اینطور میگه !ولی من باز متوجه نشدم .

ولی می خوام جواب این دوست عزیز رو بدم . این چیزیه که ایشون نوشته :

..........................

دوست خوبم ؛

شما یه مدتی هست که میای و به اسم ناشناس میاین و کامنت می ذارین . این کار درستی نیست .

بگذریم ..

شما گفتی که می خوای رک و پوست کنده بگی ، اما باز منو بیشتر پیچوندی

گفتی نمی خوای منو تو این وضعیت ببینی ، اما نگفتی کدوم وضعیت

گفتی خیلیا شبیه من هستن یا از من بهتر ، اما نگفتی من چطور هستم

کفتی آدمای معمولی ، اما نگفتی غیر عادی بودن من از چیه !
گفتی می خوای سرم داد بزنی که کی می خوام به آرامش برسم ، اما داد نزدی ، چون دلیل ناآرامی منو نمی دونی ؛ اصلا کدوم ناآؤامی رو می گی ؟ این قدر دلیل هست واسه متلاطم بودن که نمی دونم کدومشونو می گی

گفتی کی می خوام احساس نیاز کنم ، اما نگفتی میاز به کی یا چی ! کخ جوابتو بدم

گفتی کی می خوام احساس کمبود کنم اما باز نگفتی کمبود از کی یا چی ! که جوابتو بدم

گفتی کی می خوام از دست این دنیای نامرد فرار کنم ! اما اینو نمی دونی که من از فرار خوشم نمیاد . اندکی صبر سحر نزدیک است

لا راحه للمومن الا لقا الله ، اما چنگ زدن و به آسمان نگاه کردنو ندیدی

گفتی فکر کنم ، اما نگفتی به چی فکر کنم ، خسته شدم از فکر کردن ؛ دوست من

گفتی آدمهای مجازی ، من خودمم اینجا مجازی هستم ؛ گفتی خنده های الکی ، همه ی خنده هام الکی هستن ؛ گفتی دل من ، دل من دریاست ؛ گفتی نوری که هر بیننده ای رو مجاب مب کنه ، نگفتی کدوم بیننده ، نوری که دیده نمیشه بیننده ی کمی داره ؛ نگفتی مجاب به چی ...

گفتی من خمونم ، نگفتی من کیم

گفتی از هم دوریم , اما چشمهات کدوم راهو دیده !

گفتی می خوای همیشه و همه جا بیادم باشی ! اما یادی که یادبادش یادآور یادیه که یادم نمست

گفتی کش ................. ، نگفتی انشاءالله

...................................

دوست عزیز !

جای بهتری پیدا نکردم واسه گفتن این حرفا

نوری که حرفشو می زدی رو ممکنه خیلیا دیده باشن . اما یه نفر دید و آزمایشش رو هم پس داد ! منم آزمایشمو پس دادم . اما مثل اینکه من قبول نشدم . می دونی چرا ؟ چون نوری که ازش حرف می زنی نزدیک بود چشم خودمو کور کنه ! چشمی که هیچ وقت کور نمیشه . اما لب دار رفت و برگشت

دوست عزیز !

آدمای مجازی با خنده های الکی همه دلیلی دارن . اون دلیل مهمه . دلیلی که قانع کننده ترین دلیل روی زمینه

اون کسایی که می گی شبیه منن و از من بهترن اما معمولین دلیل ندارن . اما من دلیل دارم . دلیلی که باز فقط یه نفر پیدا کرده

احساس کمبود و نیازی که ازش حرف زدی همونیه که دیگه نمیشناسمشون

دنیای نامردی که ازش گفتی مردونگیشو باید پیدا کرد که من پیدا کردم . مردونگی یی که زندگیمو عوض کرد

دوست عزیز !

نمی دونم دیگه چی بگم . اما همین قدر بگم که منم مجازیم ! چشم ها را باید شست ... جور دیگر باید دید ؛ که من دیدم ...........