دوست عزيز حسين خوبم
از حضور گرم شما در دهكده عاشقان بسيار ممنون و متشكرم.
در ضمن غصه نخور عزيزكم، واسه شما هم فرخنده پيدا ميشه
دوست خوبم باز هم به روز هستم و اين دفعه با عشق و منتظر نظرات زيبا شما خوبم.
قربان شما فرهاد
مرا بياد خودم بينداز! ، به ياد آسماني كه ستارگانش غريبانه مي سوزند ، به يــاد پرواز پرنده اي كه با بال شكسته مي پرد ، و عاقبت سقوطي سرد و دردناك
مرا بياد خودم بينداز! ، به ياد لبخند فرشته اي معصوم ، به يـــاد چشــــم هايت و انتظار ناتمام ديدن آن ها
غربت راز گمنامي ست ، اسب بي سواري ست كه از آفتاب باز ميگردد
بيا بهانه ام باش براي باز گشتي دوباره ، براي چيدن گل هاي نرگس
چه آرام مي رود تصوير تو در اشك هايم و بي تابي مهتاب در صفحه جاري آب
مرا به ياد خودم بينداز !
من اين نوشته رو هم كاملا قبول دارم
خداي مهربون هيچوقت بنده هاش تنها نميزاره
همينطور كه خودت چند بار ذكر كردي
در ضمن بروزم و منتظر حضور مهربونت
سلام دوست خوبم
خوشحالم كه مسافرت بهت خوش گذشته
به نظر من كلا مسافرت رفتن و سفر روحيه ي انسان عوض ميكنه
و شادي بخش
و خوشحالي مضاعف هم بخاطر پيدا شدن شبنمت
سلام
خوب هستي؟
به نظر من که اين داستاني که اينجا نوشتي کاملا درسته اين داستان رو نميشه رد کرد
اين داستان مانند داستان چوپان و شبان مولوي است که ميگه
تو کجايي تا شوم چاکرت
چارقت دوزم ،کنم شانه سرت
دستکت بوسم ، بمالم پايکت
وقت خواب آيد،بروبم جايکت((متاسفانه بقيه اش يادم نمي اد))
موفق باشيد *
سلام حسين جان سفر بسيار جالبي داشتي خوش به حال كه هميشه تو سفري ما كه خونه نشينيم از طرف ماهم لذت سير و سياحت كن
لذت بردم
به نام خدا
سلام حسين جان
خوب هستي داداشي ؟!
انصافا فكر كردي اون تپلي كه اون بالا داشت مي خوند من بودم ؟!
يعني من اينقدر شبيه علي فاطمي هستم !؟
راستش من اوني بودم كه 2 وجب و نصفي ريش داشت و موهاش هم پريشان بود ( البته الآن 6 تيغه و هيپي شده )
خيلي دوست داشتم ببينمت ! ولي نشد !
ما كنار ماشين زانتيا وايستاده بوديم !
حالا اشكال نداره
انشاالله و اگه خدا بخواد ، دفعه بعد
.: يا علي :.
سلام آقا مهدي
شما كدوم مهدي هستي كه مي خواي خطت خوب شه ؟
ميشه خودتو معرفي كني ؟
خيلي قشنگ بود اما چرا دير به روز مي شوي؟
حتما باز هم مي ايم
راستي يه سر به من بزن نياز به نظرت دارم