شروع مي شود اين زندگي از آن مصرع
که قهر مي کني از من و مي شوم تنها
و باد دو شاخه ميخک دوباره مي آيي
به سمت مرد غزل گو، سپيده ي فردا
سلام همسفر
خوبي؟ من كه خوبم
نيستم چون سربازم هستم چون دوستت دارم ولي نبودن من با بودن تو را به چه بايد از كجا جوييم اخلاص عمل ؟ با تو در من سر شور داشت دارم قات .... وايس از دست دلم كه من تو را با خود دوست
چطور بود؟