به نام بخشنده بزرگ
داور بر حق
به نام خداوند ایثار و انصاف
سلام . میگن سلام سلامتی میاره . راست می گن ؟
بگذریم .
دلم می خواد اول دوباره واسه اون دوستم که گفته بودم دعا کنین . خیلی بیشتر خوشحال می شم .
قرار بود ادامه داستان سفرمو بنویسم که نشد . چراش بماند .
این دفعه مطلبم با بقیه مطالب فرق می کنه . بازم چراش بماند . ولی امیدوارم که خوشتون بیاد
خسته ام ؛ خسته تر از درخت باران زده جنگلی ، خسته تر از نگاه دخترک یتیم ، خسته تر از دنیای هزار رنگ و مردمان هزار چهره ، از دنیایی که در آن گلبرگ های وفا را پرپر و گل واژه های دوستی ما را مظلومانه پاره می کنند .
اینجا که زندگی را بازیچه می پندارند و معصومیت را به زنجیر می کشند و عشق ( کلمه ای که مدتهاست او را نمی شناسم ) را به باد تمسخر می گیرند ؛ و من همچنان بدنبال آرزوهایم می گردم .
اینجا که غرور را به سکوی اول می کشانند و لبخند را سهم پولدارها می کنند . اینجا که بی رحمانه از کودکان ژنده پوش می گذرند و هیچ کس زحمت فکر کردن به خود را نمی دهد . اینجا دنیایی است که چهره واقعی انسان ها را به نقاب نیرنگ پوشانده است .
غرور را تقدیم می کنم به کسانی که به مانند ابلیس مغرورند و قارون ثروتمند هستند و آنان را بر سکوی اول نشانده و خود را تشویق افتخاری می کنند
فردا قراره دوباره یه سفر برم شیراز . امیدوارم حضرت حافظ واسطه بشه تا جواب سوالمو بگیرم .
موفق و همیشه خندون باشین