به نام بخشنده بزرگ
داور بر حق
به نام خداوند ایثار و انصاف
بالاخره مشکل پارسی بلاگم تو سیستم من حل شد و تونستم بروز کنم .
حالا چند تا موضوع هست که باید گفته بشه
اول : عید غدیر به همتون مبارک باشه . انشاالله که هممون بتونیم پیرو خوبی واسه اماممون باشیم
دوم : یکی از دوستام یه مشکل بزرگ براش پیش اومده ، ازم خواسته که تو بلاگ بنویسم واسش دعا کنین . خیلی احتیاج داره . ممنون میشم اگه این کار رو واسش انجام بدیم . انشاالله که مشکلش حل شه .
سوم : با خبر شدم که دوست عزیز و خوب و برنده جایزه « جناب آقای درویش مصطفی » مشرف شدن مکه . انشاالله که ما رو هم دعل می کنن .
چهارم : ممنون از اینکه بازم زحمت کشیدین و اومدین و کامنت گذاشتین
پنجم : قرار بود که تو این پست جریاناتی که تو مسافرت برام پیش اومده بود رو براتون بنویسم .
بیشترش یادم رفته . ولی بعضی چیزای جالبشو می خوام بنویسم که خالی از لطف نیست .
اول مسیری رو که رفتمو براتون می گم تا یادم نرفته :
مبدا : تهران ـ اردبیل ـ تهران ـ اردبیل ـ مشکین ـ اردبیل ـ قم ـ اراک ـ تاکستان ـ اردبیل ـ تاکستان ـ اردبیل ـ تهران
این مسیر رو توی حدود 20 روز رفتم و اتفاقات جالبی برام پیش اومد که همشو نمیشه گفت .
صبح که از خونه راه افتادم و رفتم ترمینال ساعت هنوز نه صبح بود و اتوبوس ولوو خیلی کم واسه اردبیل پیدا میشد . رفتم سراغ یکی از تعاونیا
ـ آقا یه بلیط واسه اردبیل می خوام . ولوو باشه
ـ این موقع صبح که ولوو گیر نمیاد . ولی ماشین ما بنزه . با تمام امکانات . تلویزیون ، ویدئو ، ماهواره !!!
ـ اگه گیر نمیاد که باشه ، بدین
بلیطو که قیمتش 399 تومن بود خریدم و رفتم بشینم تا نه و نیم که سوار ماشین شم .
اما درست تعاونی بغلیش یه پسر جوون و لاغر اندام بود که گفت ولوو اردبیل ساعت ده صبح داره
دوباره برگشتم تعاونی قبلی و گفتم ولوو گیر آوردم . بلیطو می خوام باطل کنم .
یارو صاحب تعاونیه یه آدم میانسال و بزرگ هیکل بود . شاکی شد که اون ولوو نیست و از همین بنزاست که سالنشو عوض کردن .
ـ به هر حال می خوام با اون تعاونی برم
ـ برو ببین اگه واقعا ولوو 457 هست بیا و بلیطو پس بده
رفتم تعاونی بغلی و کامپیوتر رو چک کردم . ولوو 457 ، قیمت بلیط 4800 تومن
ـ آقا یه صندلی واسم رزرو کن تا من برم و بلیطمو پس بدم .
آقاا چشمتون روز بد نبینه . همین که داشت بلیطو واسم رزرو می کرد ، همون آقا گنده هه که از هم وطنایی آذری زبانمون بود ( و من هم بخاطر حدود دو سال و نیم تحصیل تو اردبیل یه کمی آذری بلد بودم ) اومد و یقه پسری رو که داشت برام بلیط رزرو می کرد رو گرفت و گفت ( به ترکی ) :
ـ مگه نمی بینی که دستش بلیطه ؟
ـ خودش گفت واسش رزرو کنم
ـ میگم بلیط داره
دیدم اوضاع داره شیر تو شیر میشه . رفتم که یه جورایی سر و تهشو هم بیارم که کارمند تعاونی اولیه چنان مشتی خوابوند تو فک پسره که یارو ولو شد رو زمین .
نامردی نکرد و تا می خورد پسره رو زد و هی به مردم می گفت این می خواد مسافر منو ازم بگیره . بلیط خریده این دوباره داره برای بلیط صادر می کنه و باز شروع کرد به زدن که خلاصه با دخالت مردم جدا شدن از هم .
منم که دیدم خیلی ناجور شد رفتم تعاونی اولی و با عصبانیت !!! بلیطو کوبیدم رو پیشخون و گفتم آقا باطلش کن . می خوام با اون یکی تعاونی برم .
شانس آوردم که منم نزدن
ده درصد کم کردن و بلیطو باطل کردن .
رفتم تعاونی بغلی و یه بلیط گرفتم
پنج دقیقه نشده بود که نشسته بودم و منتظر بودم تا سوار شم که دیدم یه خانوم خوش تیپ و ( سانسور ) داره از دور منو نگاه می کنه و لبخند میزنه .
من کلا آلزایمر بدخیم دارم و چون جاهایی می رم که با افراد مختلف سر کار دارم ، بخصوص خانوما ( مثل مدرسه که اولیاء اونم از نوع مادر ) ، به ذهنم رسید که نکنه آشنا باشه و منو شناخته .
بعد از چند لحظه دیدم که داره کم کم بهم نزدیک میشه .
صندلی بغلیم خالی بود . اومد و کنارم نشست و سلام و احوالپرسی گرمی کرد . دیگه مطمئن شده بودم که آشناست .
ـ تنهایی سفر می کنی ؟
ـ بله
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از اینجا به بعدشو سانسور می کنم تا جایی که بهش گفتم برو خدا روزیتو جای دیگه ای حواله کنه .
هنوز تو فکر دو تا موضوع پیش اومده بودم که دیدم دو تا آقای خیلی خیلی خیلی خوشتیپ و کت و شلواری دارن بهم نگاه می کنن .
اومدن جلو
ـ سلام
ـ سلام
ـ ببخشید تنهایی سفر می کنین ؟
ـ بله
ـ می تونم بپرسم مقصدتون کجاست ؟
ـ شما ؟
یهو دست تو جیبش کرد و کارتشو در آورد
ـ من مامور ترمینالم
گفتم الان یقمو بخاطر دعوا می چسبن
ـ بفرمایین ، امرتون ؟
ـ کجا میرین ؟
ـ اردبیل
ـ پس تهران چکار می کنین ؟
ـ خونم اینجاست . قراره کجا باشم پس ؟
ـ اردبیل می رین چکار ؟
ـ برای کارای درسی می رم . امرتونو بفرمایین
ـ به ما دستور دادن که نذاریم افراد زیر 18 سال تنهایی مسافرت کنن
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
ـ جان ؟ افراد زیر 18 سال ؟ چرا به من گیر دادین ؟
ـ شما چند سالتونه ؟
ـ 22
ـ 22 ؟ شرمنده . خیلی جوونتو نشون می دین . می تونم کارت شناساییتونو ببینم ؟
کارتمو نشون دادم و کلی معذرت خواهی کردن و رفتن
شانس ما هم بهتر از این نمیشه
تو یه ربع و این همه دردسر ؟ حالا بعدشم مونده
ـ ده اردبیل سوار شن
جلوی اتوبوس رفتم دیدم که آقاااااااااا بنز ولوو نما !!!
عصبانی
رفتم پیش رئیس تعاونی و گفتم آقا من بخاطر ولووی شما رفتم و بلیطمو عوض کردم ئ کلی هم اونجا بحث و معذرت خواهی شد . اما زیاد ادامه پیدا نکرد . چون قیمت بلیط اتوبو 4800 تومن بود که از من 4000 تومن گرفته بودن . منم دیدم به نفعمه ادامه ندادم .
خوب . فعلا اینو داشته باشین تا ادامش .
سرتون که درد نگرفت ؟
یه خبر مهم : قبولی دانشگاه آزاد مالید . حالا باید ببینم علمی ـ کاربردی چکار کردم
همگی موفق و همیشه خندون باشین
خدانگهدار